طلبه انقلابی

مقام معظم رهبری: من به جوان انقلابی متدین ارادت دارم
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

متن و ترجمه خطبه غدیر (بخش اول)

26 شهریور 1395 توسط درخشان

 

خطبه غدیر با ترجمه فارسی

 

بخش اول: حمد و ثنای الهی

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ،
ستايش خداي را سزاست كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجلال و در اركان آفرينش اش بزرگ است. بى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بر همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان به قدرت و برهان خود چيره است.

حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ).
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوست.

ادامه »

 1 نظر

ادله شیعه بر «معنای امامت از کلمه مولا» در حدیث غدیر

26 شهریور 1395 توسط درخشان

عید غدیر

پرسش: چه دلیلی بر صحت برداشت شیعه از حدیث غدیر، که مولی را به معنی سرپرست می دانند، وجود دارد؟

پاسخ: دقت و توجه به شواهد و قرائن متصل و منفصل زنده و گويايي كه در حديث غدير وجود دارد، ما را به اين نكته دلالت مي كند كه مولا به معناي امام و اولي به تصرف است.

به عنوان نمونه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم:

1. در حديث حذيفه بن اسيد، به سند صحيح نقل شده است كه پيامبر فرمود: آيا شهادت نمي دهيد كه جز خدا الهي نيست و محمد رسول اوست؟… گفتند: بلي، شهادت مي دهيم. در اين هنگام پيامبر عرض كرد: خدايا شاهد باش سپس فرمود: اي مردم، خدا، مولاي من، و من مولاي مومنانم. و من اولي به مومنين از خود آنهايم. پس هر كه من مولاي اويم علي مولاي اوست.[1]

قرار گرفتن ولايت در سياق شهادت به توحيد و رسالت و در رديف مولويت خدا و رسول، دليل بر آن است كه ولايت در حديث، به معناي (امامت) و (اولي به تصرف) است، زيرا هيچ دليلي وجود ندارد كه بگويد معناي مولا در مورد رسول خدا غير از معناي آن در مورد علي ـ عليه السلام ـ است.

ادامه »

 نظر دهید »

خداحافظ رفیق! دیدار ما به قیامت...

15 تیر 1395 توسط درخشان

 

خدای من! 

مرا بی آنکه هیچ شایستگی برای ورود به مهمانخانه ات داشته باشم، از سر لطف بی شمار و فضل بینهایتت، به زیبایی پذیرفتی، چنان که گویا از میهمانان ویژه ات بودم، و تا آنجا با مهرت از من پذیرایی کردی که ذره ای شک و دودلی نسبت به لیاقتم در خود نیافتم… لحظه لحظه این میهمانی باشکوه چنان مرا در خود غرق کرده بود که هرگز حتی، تصور جدایی از آن هم در اندیشه ام خطور نکرد….

پروردگار  من! اوج میهمانی ات آن زمان بود که از ما به واسطه امیر مومنان و در محضر قرآن پذیرایی کردی، راستش را بخواهی اگر خودم بودم و تو، با کوله بار نافرمانیهایم از اوامرت، شاید نمیتوانستم آن طور که باید از خوان کرامت تو بهره بگیرم…اما با قولی که به پدر دادم و او را به میانجیگری خواندم، دلم محکم تر شد… قرآن خواندن نیز در مهمانی پر جلالت تو، وصف ناشدنیست…. دلت را که با هر آیه ای آشنا میکنی، گویا تمامی آیات برای گنجاندنش در عمق وجودت دست در دست هم میدهند… نمیدانم شاید بخاطر این خاصیت است که در این میهمانی، هر آیه ای به اندازه تمام آیات مصحف شریف، مهمان را بالا میبرد و در صدر مینشاند…

ای میهمانی شریف و پر کرامت! چند شبی میشود که دلم از غمت مالامال شده، نمیخواهم پایانت را باور کنم، خودم را مرتب به آن راه میزنم… اما نمیشود… بغض عجیبی دارم…. چه رفیق خوبی برای لحظه های خلوت من با خدا بودی….. کاش دوباره دوست خوبی همچون تو را بیابم… گرچه هرگلی بوی خود را دارد و تو دیگر رفته ای و دیدار ما به قیامت خواهد بود…. در این ساعتهای آخر بیا و کوتاهیهای مرا ببخش… نمیخواهم پیش خدا از من شکوه کنی که… بگذریم! ببخش…. به حق نامت ببخش ای ماه مغفرت…. قول میدهم از همین لحظه خودم را برای دوست دیگری که شاید سال بعد بیابمش، آماده کنم تا با او بهتر از آن چه که با تو رفتار کردم، رو به رو شوم… اگر هم خدا نخواست و به آن دوست عزیز نرسیدم، لااقل تو دست مرا بگیر و به حق این لحظه های همنشینی ام با تو، به من رحم کن…. خداحافظ رفیق…

اللهم لا تجعله آخر العهد من صیامنا ایاه، فان جعلته فاجعلنی مرحوما و لا تجعلنی محروما

 وداع با ماه رمضان

 

یه طلبه

 5 نظر

یتیمان شهر دوباره یتیم شدند...!

06 تیر 1395 توسط درخشان

فزت و رب الکعبة

 

بسم رب الکعبة

کودکان شهر، هرشب منتظر کسی بودند که جای خالی پدرانشان را برایشان پر کند…

می آمد، دست پر هم می آمد… گواه آن هم اثری بود که بر روی کتف مبارکش جا خوش کرده بود…

اما دیشب نیامد….

پدر دیشب نیامد…

کودکان شهر نگران پدر هستند….

- چه شده که بابای وفادارمان نیامده است…؟!

چیزهایی شنیده اند…

گویا فرق مبارک علی علیه السلام امیر مومنان، در محراب عبادت به دست شقی ترین فرد تاریخ، شکافته شده است….

- نکند پدر ما همان امیر مومنان است….؟!

گویا پدر امشب هم نمی آید…

گفته اند برای اینکه زهر زخم پدر کمتر اثر کند، به شیر نیاز است…

کاسه های شیر صف کشیده اند …

کودکان با کاسه های شیر صف کشیده اند…

کودکان با چشم های گریان و دستانی لرزان، با کاسه های شیر صف کشیده اند….


کودکان با کاسه های شیر صف کشیده اند


اما…

اما…

صدای گریه و ناله…. از خانه پدر…

- خدایا! یعنی دوباره یتیم شدیم….؟!


پدر شبهای دیگر هم نمی آید…

 

 

طلبه نوشت

 1 نظر

طلبه انقلابی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

آرشیو وبلاگ

  • مهر 1397 (1)
  • فروردین 1397 (1)
  • خرداد 1396 (1)
  • فروردین 1396 (3)
  • اسفند 1395 (1)
  • دی 1395 (1)
  • آبان 1395 (1)
  • مهر 1395 (3)
  • شهریور 1395 (11)
  • مرداد 1395 (5)
  • تیر 1395 (14)
  • بیشتر...

خبرنامه

لبیک به ندای رهبرم...

من کالای ایرانی میخرم

یه حدیث بخونیم،فکر کنیم، عمل کنیم

حدیث موضوعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس