دستت اما حکایتی دارد...
به نام خدا
روزی که منافقان کوردل، آن تصمیم را از سر عجز و ناتوانی گرفتند، تا شاید سدی در برابر روشنگریها و مجاهدت های انقلابی ات ایجاد کنند، هیچگاه گمان نمیکردند که تقدیر الهی چیزی خلاف آن را رقم بزند…
خداوند تو را برای رهبری این ملت و فرماندهی جوانان انقلابی آن نگه داشت…
خدا را شکر…
برای ماندنت؛
برای تمامی لحظات رهبری و فرماندهی ات؛
برای انقلابی ماندنت؛
و برای پیروزیت بر دشمنان دوست نمایت…آنها که پس از بال گشودن امام عزیز امت، نمی خواستند تو را برای رهبری معرفی کنند و پس از آن نیز کردند هر چه باید می کردند….
اما هیچ کس را یارای منازعه با حکم خداوند نیست….
و خدا خواست آنچه را خواست….
و خداوند چه خوب می خواهد!
و حالا آرزوی تک تک سربازانت آن است که همان دست مجروحت را به سرشان بکشی و برایشان شهادت را از خداوند درخواست کنی…
یه طلبه
جسم تو کامل است ناقص نیست
می دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد…
رحم الله عمی العـــبــاس
به مناسبت سوء قصد به جان رهبرم در ششم تیرماه 60